خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) چیست؟
کارل فون کلاوزویتس در کتاب خودش بنام در «باب جنگ» در خصوص خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) مینویسد: «ما بهخوبی از ارزش توانایی حفظ خونسردی، در زمان فشار و خشونت آگاهیم. در حقیقت آن، ارزش استعدادی جز خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) نیست؛ یعنی حفظ آرامش در بدترین شرایط.»
خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی)، احساسات پر شور و حرارت را هدایت و کنترل میکند، سبب تسلط عقل بر احساس میشود و حالت تعادل در ما به وجود میآورد که این تعادل، همان حس کرامت انسانی است؛ یعنی تمایل به انجام عمل منطقی در شرایط متفاوت؛ بنابراین میتوانیم اینگونه استدلال کنیم که یک شخصیت قوی، کسی است که احساسات قویتر، او را نامتعادل نخواهد کرد. گرین، رابرت. ۳۳ استراتژی جنگ. ترجمه: ایزدی، مرجان (۱۴۰۰). تهران: نشر آرایان. صص ۱۱۱ و ۱۱۲
در تعریفی دیگر سان تزو استراتژیست معروف سده چهارم قبل از میلاد اینچنین تعریفی را از خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) بیان میکند: «هنگامیکه چشمانتظار اختلال و بینظمی در صفوف دشمن هستید آرامش و وقارتان را حفظ کنید. این نشانه آن است که از هنر خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) بهرهمندید و تحتتأثیر هیجانات منفی، زمام اختیار را از دست نمیدهید.» همان. صفحه ۱۲۳
در مسیر چیرگی در رهبری، فشار رویدادهای غیرمنتظره، تردید، تزلزل و انتقاد اطرافیان، به طوفانی که دریا را متلاطم میکند شباهت دارد. این طوفان ممکن است از هر ناحیهای آغاز شود؛ درنتیجه بههیچوجه قابلپیشبینی نیست. بهعلاوه مکانی وجود ندارد که برای فرار از آن به آنجا پناه ببریم و یا نمیدانیم از کدام سو ضربه میزند. هرگونه تلاش و کوششی برای تغییر سمتوسوی این جریان نیز عاقبتی جز پرتابشدن به میان امواج دریا ندارد.
باوجود این، ناخدای توانا هرگز با نگرانی از بابت چیزهایی که تحت کنترلش نیست وقتش را تلف نمیکند. بهعکس ذهنش را به قابلیتها و مهارتهایش متمرکز، بادقت هرچهتمامتر مسیر چیرگی بر اهداف را ارزیابی کرده و باارادهای آهنین بهسوی بندر موردنظر پیش میرود. همان. صص ۵۳ و ۵
احساسی که درباره خودمان داریم، تعیینکننده رفتارهایمان و جایگاهی است که در زندگی به آن خواهیم رسید. اگر اهداف محدودی داشته باشیم و در برخورد با مشکلات ناامید هستیم و ترجیح میدهیم سطح خواستههایمان را پایین بیاوریم، پس کمتر از انتظاراتمان به دست خواهیم آورد.
با آگاهی ازاینرو، باید خود را در جهت مخالف رشد دهیم، بیشتر بخواهیم، هدف والایی داشته باشیم و باور کنیم برای رسیدن به هدفی بزرگ مأمور شدهایم. ارزش وجودی ما از خودمان نشئت میگیرد، نه نظرات دیگران. با اعتماد فزاینده به تواناییهایمان و تقویت نقاط قوت، باید دست به خطراتی بزنیم که شانس موفقیتمان را افزایش دهد.
کارل فون کلاوزویتس فیلسوف بزرگ نظامی میگوید: «هرگز این ذهنیت را نداشته باشید که موفقیتهای گذشته شما در آینده هم ادامه خواهد داشت. درواقع، موفقیتهای گذشتهتان بزرگترین مانع شماست. هر نبرد، متفاوت است و نباید به این باور برسید که آنچه پیشازاین کارآمد بوده، امروز هم مؤثر خواهد بود. باید ارتباطتان را با موفقیتهای گذشته قطع کنید و بر زمان حال متمرکز شوید.»
مردم پیرو افرادی هستند که از مقصدشان آگاهاند، پس باید قاطعیت و شجاعتمان را نشان دهیم. گرین،رابرت. قانون پنجاهم، قانون فیفتی سنت. ترجمه: کامیار،فرناز (۱۳۹۸).تهران:هورمزد. صفحه ۲۵۱ مسائل فراوانی در زندگی نیازمند کسب مهارت هستند. اگر میخواهیم رهبری جاودان و اصیل باشیم، باید بدانیم چگونه خود را به تلاش مجبور کنیم و امیال خود را مهار کنیم.
گاهی اوقات، شاید نخواهیم کار کنیم. گاهی بهجای تمرکز بر روی آنچه برای پیروزی لازم است، تمایل بیشتری به استراحتکردن و لذتبردن از زندگی داریم. نبود خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) موجب میشود قابلیت انسان برای کسب پیروزی از بین برود. حقیقت این است که برای بهدستآوردن چیزهای بزرگ، ازخودگذشتگی زیادی لازم است و بدون یکسری ازخودگذشتگیها دستیابی به اهداف غیرممکن است.
همیشه زمان برای هر چیزی هست ازجمله برای سرگرمی و تفریحات؛ ولی اگر بخواهیم به آنچه مدینه فاضله ما در زندگی است دست یابیم، باید منضبط باشیم. در ضمن علاوه بر ضرورت انضباط، نباید روشهای رسیدن به پیروزی را نادیده بگیریم. اسلوان، مایکل. اصول موفقیت و رهبری برای دنیای مدرن بر مبنای دو کتاب هنر رزم و شهریار. ترجمه: چراغیان، مهدیه (۱۳۹۸). تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه صفحه ۳۲
فردوسی
چون دانا نماید به کاری درنگ به پیروزی آرد جهانی به چنگ
همه کارها در فروبستگی گشاید ولیکن بهآهستگی
نقش خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) در مصاف با رقبا
در مسیر چیرگی بر اهداف، زمانی که از رقیب خود ضعیفتر هستیم، لزومی ندارد برای افتخار بجنگیم؛ در مرحله اول، بهتر است تسلیم را انتخاب کنیم. تسلیمشدن و واگذاری زمان، بازسازی و تجدید قوا را از آن ما میسازد. باعث میشود در این زمان رقیب پیروز را عذاب داده و برنجانیم و منتظر بمانیم تا قدرتش کاهش یابد. اجازه ندهیم با جنگیدن و پیروزی بر ما لذت ببرد؛ خودمان تسلیم شویم. چرا که با این کار او را عصبانی و ناراحت میسازیم. تسلیم را ابزاری برای دستیابی به قدرت بدانیم. گرین،رابرت و الفرز،یوست. ۴۸قانون قدرت. ترجمه: کامیار،فرناز(۱۳۹۴). تهران:نشرهورمزد. صفحه ۲۲۶
وقتی ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۱۲ به روسیه حمله کرد روسها برای خریدن وقت بدون مقاومت قابلملاحظه، عقبنشینی کردند؛ اما هنگام عقبنشینی تمام شهرها و مزارع پشت سرشان را سوزاندند و هیچ امکانات و غذایی باقی نگذاشتند. درنتیجه وقتی قوای ناپلئون بناپارت به مسکو رسید ارتش ۴۵۰ هزارنفری او به ۱۰۰ هزار نفر کاهش پیدا کرد. طمع ناپلئون برای وسعت بخشیدن به فتوحاتش مانع از آن شد که عنصر وقت را در محاسباتش لحاظ کند.
عقبنشینی در برابر دشمن قوی نهتنها نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه قدرت و توانایی است. با مقاومت در برابر وسوسه پاسخگویی به رقیبهایمان، برای خودمان زمانی باارزش کسب میکنیم؛ لذا برای بازسازی، تفکر و تأمل و سنجش اوضاع اجازه دهیم دشمنان ما پیشرفت کنند. زمان از موقعیت مهمتر است.
چراکه با اجتناب از مبارزه، موجب روشنشدن آتش خشم در دلشان و زمینه را برای دامنزدن به کبر و غرورشان فراهم میکنیم. این امر باعث خواهد شد، بهزودی فعالیتشان را افزایش دهند و اشتباهاتمان را تکرار خواهند کرد. زمان، آنها را عجول و ما را معقول و منطقی نشان خواهد داد. اگر ما نیز چگونگی استفاده از زمان را بدانیم به یک استراتژیست کامل و تمامعیار مبدل شده و میتوانیم به حملات و نیز دفاعمان ابعادی تازه ببخشیم. گاهی با منفعل بودن میتوانیم چیزهای بیشتری را به دست بیاوریم.
یک مفهوم کلیدی در فلسفه تائو وجود دارد و آن «وای وو» نام دارد، به معنای ایده عمل از طریق بیعمل بودن، مهار وضعیت بدون سعی برای مهار آن، و حکومت با رد حکومت است. وای وو معتقد است مبارزه با شرایط، و سعی پیوسته در زندگی، درواقع به عقب حرکتکردن است و پریشانی و مشکلات بیشتری را در مسیر ایجاد میکند. گاهی بهتر است با استقامت و صبر منتظر فرصت بمانیم و کاری انجام ندهیم تا زمستان بگذرد. در چنین لحظههایی میتوان بر خودمان مسلط شویم و هویت خود را محکم سازیم. گرین، رابرت. ۳۳ استراتژی جنگ. ترجمه: ایزدی، مرجان (۱۴۰۰). تهران: نشر آرایان. صص ۳۱۵ الی ۳۱۹
بهترین کار، این است که خود را از قید الگوهای سستی و ناتوانی و متعارف فکری خلاص کنیم. پیشرفت همیشه خوب نیست و عقبنشینی نیز همواره به معنای ضعف نیست. درواقع، در لحظههای خطر یا دشواری، اجتناب از جنگیدن اغلب بهترین استراتژی است. با رهایی از قید رقیبانمان، زمان کسب میکنیم تا درون خود را تغییر دهیم، ایدههای خود را بازبینی کنیم و مؤمنان واقعی را از افراد بیایمان جدا سازیم.
زمان، متحد ماست. با انجام کارهای بیرونی، قدرت درونی حاصل نمیشود. افرادی که همواره گوشبهزنگ هستند تا از کوچکترین فرصت برای رسیدن به اهدافشان سود ببرند سرانجام پیروزی را در آغوش خواهند کشید. بهعکس کسانی که مواقع بهرهگیری از فرصتها آمادگی کامل ندارند، جز شکست و ناکامی چیزی دستگیرشان نمیشود. وقت، بر خلاف ماه و خورشید که هر روز مداری مشخص را طی میکند بهخودیخود با کسی همراه نمیشود. به همین دلیل برای خردمندان وقت بیشتر ارزش دارد تا صندوقچهای مملو از در و گوهر و الماس. وقت سخت به دست میآید و آسان از کف میرود. گرین،رابرت. قوانین مبارزه. مترجم: آل یاسین،محمد رضا(۱۳۹۳). تهران:هامون. صص ۱۱۹ الی ۱۲۲
ناپلئون بناپارت: «هنر جنگ یعنی یک استراتژی دفاعی که با استدلال، دوراندیشی از یک سو و اقدام سریع و جسورانه از سوی دیگر توأم باشد.»
خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) در عمل
وظیفه ما بهعنوان یک رهبر استراتژیست، این است که برای دیدن تفاوت بین خودمان و دیگران و برای درک خود و طرف مقابلمان (رقبا و…) و نیز برای کسب دیدگاه بیشتر درباره وقایع، بدانیم آنها چگونه هستند. در زندگی آشفته و روزمره کنونی این امر آسان نیست. درواقع، قدرت انجام این کار تنها میتواند باعث شود آگاهیمان افزایش یابد که چه زمانی و چگونه عقبنشینی کنیم.
اگر پیوسته در حال پیشروی و حمله هستیم، همواره به احساسات مردم واکنش نشان میدهیم، زیرا زمانی برای حصول به چشمانداز غایی نداریم. استراتژیهای ما بر اساس مواردی که در گذشته یا نسبت به فرد دیگری اتفاق افتاده است، ضعیف و مکانیکی خواهد بود. در این وضعیت ما مانند یک میمون، بهجای خلق، تقلید میکنیم. عقبنشینی چیزی است که ما باید هر لحظه انجام دهیم و سپس خودمان را پیدا کرده و از آلودهشدن و تأثیرپذیری دورنگه داشته شویم.
بهترین زمان انجام این کار، لحظههای دشواری و خطر است. عقبنشینی، حرکتی نمادین، مذهبی و اساطیری است. البته گسستن از مشغلههای روزانه بهمنظور تأمل در اوضاعواحوال خویش و ارزیابی درست توانمندی خود و دشمن، کاری بهغایت دشوار است.
این قابلیت زمانی در دسترسمان قرار میگیرد که بدانیم چه وقت و چگونه عقبنشینی کنیم. اگر همیشه در حال پیشروی و یا حمله باشیم و یا به هیجانات تند و لجامگسیخته افراد واکنش نشان دهیم برای مشاهده قابلیتها و امکانات و چشماندازهایمان بهاندازه کافی وقت نداریم و طبعاً نمیتوانیم تصمیمات خوب و سازنده بگیریم.
تنها با فرار به بیابان بود که حضرت موسی و قوم یهود توانستند هویت خود را مستحکم کنند و دوباره بهعنوان یک نیروی اجتماعی و سیاسی ظهور کنند. حضرت عیسی چهل روز را در صحرا سپری کرد و حضرت محمد در زمان خطر، مکه را ترک کرد. او و انگشت شماری از یاران فداکارش در این دوره به عهد و پیمان خود وفادار ماندند.
برای درک اینکه آنها چه کسانی بودند و چگونه ایستادگی کردند، باید بدانید که منتظر رسیدن زمان مناسب بودند؛ سپس با اتحاد خود و تعداد اندکی از مؤمنان مکه، شبهجزیره عربستان را فتح کرده و بعدها پس از مرگ حضرت محمد، برای شکستدادن امپراتوری روم شرقی و امپراتوری ساسانیان اقدام کردند تا اسلام را در سرزمینهای وسیع گسترش دهند. در سراسر جهان، هر اسطوره یک قهرمان دارد که کنج عزلت گزیده و عقبنشینی کرده است. گرین، رابرت. ۳۳ استراتژی جنگ. ترجمه: ایزدی، مرجان (۱۴۰۰). تهران: نشر آرایان. صفحه ۳۲۱
ما تنها در سایه حوصله میتوانیم رقبایمان را خلع سلاح کرده و مهماتشان را از چنگشان درآوریم. وقتی عقربه زمان علیه ما میچرخد به جنبوجوش نیفتیم، عصبی نشویم و عجولانه ضربه نزنیم. بهعکس در کمال آرامش و آسودگی خیال حمایت دیگران را به خود جلب کنیم تا راه صعودمان را بهمراتب بالاتر صاف و هموار کنند. بهمحض اینکه خود را در موضع ضعیف یافتیم، باحوصله در کمین فرصت مناسب بنشینیم.
این نکته را آویزه گوشمان کنیم، برای کشف موقعیتهای مناسب ضرورت دارد پیوسته آنتنهای ذهنمان را باز نگه داشته و از نبض زمان باخبر شویم. میتوانیم در کمال آرامش خاطر موقعیت مناسب را به دست آوریم. بعضیاوقات هنگام مواجهه با خطر، بیحرکت بودن بهترین حرکت است. عجولها اغلب پدیدههای سطحی را با عوامل واقعی عوضی میگیرند و تنها چیزی که میخواهند ببینند میبینند. پس بهحکم عقل، آنچه را که بهواقع اتفاق میافتد ببینیم. ولو اینکه برایمان ناخوشایند بوده و کارمان را دشوارتر کند. گرین،رابرت. قوانین مبارزه. مترجم: آل یاسین،محمد رضا(۱۳۹۳). تهران:هامون. صص ۷۴ و ۷۵
بازی زمان مستلزم زیرکی و شکیبایی است؛ باید هشیارانه رقبای خود را تا دستیابی به موقعیت مناسب، معلق و بلاتکلیف نگه داریم؛ اما تمام این کارها مادام که ندانیم چگونه این بازی را به پایان برسانیم جز اتلاف وقت و انرژی فرجامی ندارد. آیا ما ازجمله افرادی هستیم که سمبل شکیبایی هست؛ اما کارها را نیمهکاره رها میکند؟
شکیبایی تنها زمانی ارزشمند است که کار را تا انتها دنبال کنیم و به یک نتیجهگیری و جمعبندی مشخصی برسیم. در مرحله پایانی باید با سرعت عمل رقبا را گیج و دستپاچه کرده و هرگونه خطای احتمالی را ترمیم کنیم و سرانجام او را در سایه قدرت و اقتدارمان به اردوگاه خود دعوت کنیم. تسلط ما در کنترل نبض زمان، تنها با چگونگی عملکردمان در زمان پایانی مورد ارزیابی قرار میگیرد. در این هنگام باید بیدرنگ سرعتمان را تغییر داده و کارها را سریع به نتیجهای قطعی برسانیم.
داشتن اعصاب ثابت و خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) برای رهبران در یک بحران را نمیتوان دستکم گرفت. «باسیل لیدل هارت» در کتاب خود با عنوان «اندیشههایی در مورد جنگ» مینویسد: «دو ویژگی ابتکار ذهنی و شخصیت قوی با عزم راسخ، نشانه بارز رهبران بزرگ هستند.»
برای مثال اگرچه استالین زمانی که درباره عملیات باروباروس در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ شنید در حال بازنشستگی بود؛ اما چیزی در او، در خصوص فروپاشی ذهنی رخ نداد و یا زمانی که آلمانیها در دروازههای مسکو بودند اعصابش بهاندازه کافی ثابت بود که بتواند بماند و با آن مبارزه کند.
یا ژنرال شارل دوگل در ۲۶ آگوست ۱۹۴۴ هنگامی که او در مراسم آزادی در نوتردام درحالیکه گلولهها در خود کلیسای جامع شلیک میشد شرکت کرد و توانست کنترل ذهن خود را حفظ نماید. مارگارت تاچر در طول بحران فاکلند و سوءقصد به جانش در اکتبر ۱۹۸۴ و یا وینستون چرچیل در طول جنگ جهانی دوم، توانستند در بحرانها خودکنترلی کامل از خود نشان دهند. درست مانند زمانی که ناپلئون بناپارت هنگام عقبنشینی ارتش در مراحل اولیه نبرد مارنگو، چنین خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) را از خود نشان داد.
ناپلئون بناپارت: «مکان قابلجبران است، اما زمان هرگز.»
زاغکی که میخواست شاهین باشد: نقش خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) در مصاف با رقیبان قویتر از خود
شاهینی از صخره بلندی فرود آمد و برهای را در شکار کرد. این منظره مایه حسودی زاغکی شد، و در اشتیاق رقابت خود با شاهین، با صدای بلند پرهایش بر پشت قوچی فرود آمد. ولی چنگالهای ناتوان او پشت قوچ فرورفت و گیر کرد، و بیهوده بالهای خود را به هم زد تا مگر رها شود، چوپانی واقعه را دید و دوید و او را گرفت. او پرهای زاغک را کند که نتواند بهسرعت بپرد؛ و شب آن را برای کودکانش برد. وقتی بچههایش پرسیدند که او چه نوع پرندهای است، او گفت: «من میدانم که این زاغ کوچکی است، ولی او میکوشید که خود را شاهین نشان دهد! افسانههای ازوپ، داستان سرای یونانی. ترجمه: حلبی،علی اصغر(۱۳۸۳).تهران:اساطیر. صفحه ۱۱۶
سان تزو: «هنر متعالی نبرد، شکست دشمن بدون جنگ است.»
جان اسماتس و پاول فون لتف فریک: نقش مدیریت زمان و خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) برای چیرگی برای رقبا
در طی جنگ جهانی اول، انگلستان و آلمان در شرق آفریقا در حال جنگ با هم بودند؛ یعنی در جایی که هر یک از آنها یک مستعمره داشتند. در سال ۱۹۱۵ فرمانده انگلیسی جان اسماتس (Jan Smuts) به آفریقای خاوری آلمان لشکرکشی کرد. درحالیکه فرمانده ارتش بسیار کوچک آنجا سرهنگ «پاول فون لتف فربک» با لقب «شیر آفریقا» بود.
اسماتس به یک پیروزی فوری امیدوار بود و بهمحض نابودی آلمانها، سربازانش میتوانستند به نمایشهای مهمتر جنگ ادامه دهند؛ اما فون لتف فربک از مشغول کردن او اجتناب و به جنوب عقبنشینی کرد؛ بنابراین اسماتس به دنبال او رفت. بارها اسماتس فکر کرد که فون لتف فربک را در تله انداخته است؛ فقط به این دلیل که نیروهای آلمانی چند ساعت زودتر حرکت کرده بودند.
اسماتس مثل یک آهنربا به دنبال فون لتف فربک در رودخانهها، کوهها و جنگلها کشیده میشد. خطوط تدارکات آنها بیش از صدها مایل گسترش پیدا کرده بود و اکنون سربازان انگلیسی نسبت به اقدامات کوچک و آزاردهنده آلمانیها که موجب نابودی روحیه آنها شده بود، آسیبپذیر شده بودند.
زمانی که اسماتس از جنگلی میگذشت، در جنگلهای کشنده در باتلاق فرورفت و باگذشت زمان، ارتش اسماتس با گرسنگی و بیماری تلفات بسیاری داد و همه این خسارات و تلفات، بدون اینکه درگیر جنگی واقعی شوند، به وقوع پیوست. فون لتف فربک در پایان جنگ موفق شد به طور کامل دستوپای نیروهای انگلیسی را ببندد. آنها هیچچیزی را در بازگشت به دست نیاوردند.
اسماتس یک رهبر سرسخت، موشکاف و سلطهجو بود که دوست داشت از طریق مانور در میدان، مخالفان خود را شکست دهد. فون لتف فربک به شیوه دیگری بازی کرد، او از درگیرشدن با اسماتس در نبرد خط مقدم جبهه اجتناب کرد، اما توانست انگلیسیها را در جنگ، به سمت بیابان بکشاند، سپس اسماتس، خشمگین از بینتیجگی کارش، تعقیب را ادامه داد. فون لتف فربک از مناطق وسیع آفریقا و آبوهوای نامساعد برای نابودی انگلیسیها استفاده کرد. گرین، رابرت. ۳۳ استراتژی جنگ. ترجمه: ایزدی، مرجان (۱۴۰۰). تهران: نشر آرایان. صص۳۲۲ الی ۳۲۴
بالتازار گراسیان: «روش بازی بیاعتنایی یاد بگیرید، زیرا هوشمندانهترین روش انتقام است. افراد زیادی وجود دارند که اگر رقیبان معروفشان به آنها توجهی نداشتند، اکنون چیزی از آنها نمیشنیدیم. هیچ انتقامی مانند فراموشی نیست؛ زیرا مدفن بیارزشی، در غبار ناچیزی آنهاست.»
راهحل استراتژیک در مسیر چیرگی در رهبری
- تمایل به موفقیت و چیرگی بر اهداف، تفکر و ذهنیتی رقابتی را در قالب شور و اشتیاق برای عملکرد بهتر و مؤثر در موقعیتهای امکانپذیر پدید میآورد و در این راستا چشمانداز غایی، هدف هدایتگر ما است. در این مسیر، جاودانگی در رهبری زمانی اتفاق میافتد که در کنار رعایت سایر اصول رهبری، نقش خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) در مسیر چیرگی بر اهداف را فراموش نکنیم.
نتیجه درسآموخته زاغ و شاهین این است که اگر در مسیر چیرگی بر اهداف، قبلاً به «خودشناسی و خودآگاهی» کافی در مورد خودمان نرسیده و از نقاط قوت و ضعفمان اطلاع دقیقی نداشته باشیم و بکوشیم که با کسی قدرتمندتر از خودمان رقابت کنیم، نهتنها کوششهای خود را بر باد میدهیم، بلکه بدبختیهایمان مایه خنده رقبا میگردد.
باید بدانیم، در محدوده قدرت باید از منطق پیروی کنیم. اگر اجازه دهیم هیجانات لحظهای یا یک پیروزی احساسی، بر حرکتهایمان تأثیر گذاشته و هدایتمان کند. بدبخت خواهیم شد. وقتی موفقیت را به دست آوردیم، باید به عقب برگردیم. محتاط باشیم؛ با بهدستآوردن پیروزی، نقشی را که موقعیتهای خاص آفریدهاند بشناسیم و هرگز کارهای مشابه و یکسان را چندین بار انجام ندهیم.
تاریخ با ویرانههای امپراتوریهای پیروز و اجساد رهبرانی مانند کوروش هخامنشی، اسکندر مقدونی و آدولف هیتلر که نتوانستند توقف و استحکام بخشیدن به پیروزیها را بفهمند پرشده است.
- واکنش بیشتر رهبران به برتریطلبی رقبا، درگیری با آن است. مانعشدن، تقریباً غیرممکن است. ما با رهایی کامل و عقبنشینی، قدرت و خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی) بزرگی را از خود نشان میدهیم. دشمنان نومیدانه و با درماندگی واکنش نشان میدهند و عقبنشینی، آنها را خشمگین و برای حمله تحریک میکند؛ بنابراین عقبنشینی کنید و فضا را متناسب با زمان تغییر دهید. آرام و متعادل باشید، بگذارید زمینی را که میخواهند، تصرف کنند.
- گسترش فعالیت در چنین حالتی توسط رقبا، موجب اشتباه آنها میشود. در چنین حالتی، زمان در اختیار ماست، جنگ آشکارا پر از شگفتی است، وقایع غیرمنتظرهاش میتواند از سرعتمان بکاهد و حتی بهترین طرح و برنامهمان را هم خراب کند که «کارل فون کلاوزوتیس» نام «اصطکاک» به آن داده است.
- جنگ، یک تصویر ثابت از قانون مورفی است که میگوید هر خطای ممکن رخ خواهد داد؛ اما در هنگام عقبنشینی که فضا را برای گذر زمان تغییر میدهید، قانون مورفی را نیز انجام میدهید. پس حق با فون لتف فربک بود که اسماتس را بهعنوان قربانی قانون مورفی تعیین کرد و به او فرصت کافی برای گذر از بدترین حالت را داد.
- اسم رسمیترِ ماجرای اتوبوس جهانگردی، قانون مورفی است. قانونی که ادعا میکند: اگر این امکان وجود داشته باشد که اوضاع بد شود، حتماً چنین خواهد شد. به زبان ساده و خودمانی: اگر فکر میکنی یک بدبختی میتواند برایت اتفاق بیفتد (هر چند با احتمال بسیار پایین)، مطمئن باش که با احتمال بالا، برایت اتفاق خواهد افتاد.
تمرین خویشتنداری (انضباط هوش هیجانی)
در مسیر چیرگی در رهبریفردی، رهبری کسبوکار و رهبری سازمانی بررسی کنید لازم است چه خویشتنداریها (انضباط هوش هیجانی) را باید لحاظ کنید؟ چه عادتهای ناسالم و غیرمفید را باید از زندگی روزمرهتان حذف کنید تا در مسیر چیرگی در رهبری قرار بگیرید.