دلیل نابودی شرکتهای موفق در عصر تحول دیجیتال
در عصر تحول دیجیتال، دلایل محدودکننده شرکتها برای تشخیص فرصتها و چالشهای موجود برای دیجیتالی شدن پاسخ این سؤال هست.
استراتژیهای موفقیت در عصر صنعتی با مدل کسبوکارهای سنتی که موجب تحول شرکتها در آن دوران شده بود، دیگر در دوران دیجیتال بهجای استراتژیهای موفقیت، دامهای موفقیت اطلاق میشوند.

دامهای موفقیت در عصر تحول دیجیتال
1) دام شایستگی یا وابستگی به مدل کسبوکار صنعتی
در دوران عصر اقتصاد صنعتی، دام شایستگی شرکتها، متشکل از داراییهای فیزیکی، افراد سازمان بادانش و مهارتهای کافی و بالاخره محصولات تولیدیشان بود. سه مؤلفه فوق در کنار هم ساختار سازمانی شرکتها را تشکیل میدادند و این ساختار رکن اصلی درآمدزایی شرکت را به وجود میآورد.
مشتریان به ازای این ساختار، پول برای محصولات شرکت پرداخت میکردند، اما مشکل اصلی در این بود که شرکتها بیشازپیش به مدل کسبوکار فعلیشان وابسته شده بودند و اینزمانی بود که مشتریان دیگر برای ارزش پیشنهادی شرکتها پول پرداخت نمیکردند.
برای نمونه میتوان به شرکتهای نوکیا و بلکبری اشاره کرد که آنچنان در مدل کسبوکار موجودشان غرقشده بودند که فکر میکردند همین این مدل، آینده شرکت آنها را تضمین خواهد کرد، ولی ورود شرکت اپل با گوشیهای آیفون به این بازار موجب منسوخ شدن گوشیهای هر دو شرکت شد. بسیار نمونه میتوان آورد که شرکتهای دیگر در دوران تحول دیجیتال در این دام افتادهاند.

2) دام اکوسیستم
در عصر اقتصاد سنتی، اکوسیستم شرکتها متشکل از یکسری از شرکتهای تأمینکننده، ارائهدهندگان فناوری، شرکای کلیدی بازاریابی و… بودند که در طی سالیان طولانی به همکاری خود ادامه میدادند چراکه مؤثر بودند، ولی آنها دیگر دنبال روابط با شرکتهای دیگر که ارزش بهتر میتوانستند خلق کنند یا توانایی به چالش کشیدن این روابط را داشتند نبودند، ولی این اکوسیستم در شرکتهای دیجیتالی و استارتاپی به شکل دیگری است و در این شبکه اکوسیستمی، شرکتها در عین اینکه باهم رقیب هستند به همکاری با یکدیگر ادامه میدهند.
برای مثال، بیل گیتس با تسلط بر اکوسیستم کامپیوترهای شخصی در دهه ۱۹۹۰ در عین رقیب بودن با شرکتهای سامسونگ، اچ تی سی، سونی و توشیبا، به همکاری با آنها برای تأمین قطعات سختافزاری موردنیاز خودپرداخت و این موجب تسلط مایکروسافت به بازار کامپیوترهای شخصی شد.

3) دام استعداد
در عصر اقتصاد سنتی، شرکتها در هنگام جذب افراد سازمانی، از متد استخدام افراد با بالاترین استعداد و ایجاد خلق ارزشی که از آن تخصص بهره میجستند بودند، درحالیکه هیچگونه نگاهی به آینده کسبوکار سازمان نداشتند. درواقع شرکتها، بین تخصص عمیق در حوزهای خاص و ایجاد تمایز و تطابق با تغییرات محیطی گزینه اول را انتخاب میکردند و این موجب عدم جذب و پرورش کارکنان با چشمانداز و مهارتهای کافی برای تحول دیجیتال در سازمانها میشد.
برای مثال میتوان به شرکت موتورولا اشاره کرد. باوجودی همکاری با اپل برای تولید آی تونز بازهم نتوانست در دنیای گوشیهای هوشمند موفق شود. آقای راد زاندر مدیرعامل موتورولا، اظهار میکند که: «من ظهور گوشیهای هوشمند را میدیدم ولی موتورولا پتانسیل و افراد مناسب را برای درک نرمافزارهای مرتبط با گوشیهای هوشمند را نداشت.»
بر اساس نظرسنجی شرکت مکنزی در سال ۲۰۱۵، بزرگترین مانع درراه رسیدن به اولویتهای دیجیتال، نبود استعداد و رهبری کافی است.

4) دام معیارها
در عصر اقتصاد سنتی، معیار شرکتها برای اهداف سازمانی بر روی سهم بازار، فروش و یا سودآوری متمرکز بودند که اغلب از نسخههایی مانند کیفیت، کار آیی، هزینه و حاشیه سود به دست میآیند. این معیارها در سراسر سازمانها روی اهدافی با عملکرد کوتاهمدت متمرکز بودند، درحالیکه در عصر تحول دیجیتال، تفکر کوتاهمدت جواب نخواهد داد. در دنیای عصر دیجیتال، افزودن قابلیتهای حیاتیتر و جدیدتر همیشه قابل سنجش و شمارش نیست.
آقای ادوارد دمینگ، یکی از مشهورترین دانشمندان مدیریت در قرن بیستم میکند. «تصور غلطی است که فکر کنید اگر چیزی را که نتوانید اندازهگیری کنید، نمیتوانید آن را مدیریت کنید.» این افسانهای پرهزینه است؛ و یا جامعهشناسی به نام بروس کمرون، بیان میکند. «الزاما هر آنچه را که بتوان شمرد ارزشمند نیست و هر چیز ارزشمندی را الزاما نمیتوان شمرد.»

نتیجهگیری
این دامها، مواردی هستند که در شرکتها وجود دارد و عاملی برای بازداری شما برای برداشتن گامهای تحول دیجیتال در کسبوکارتان است. تشخیص موقعیت، اولین قدم مهم است. دومین قدم، بازنویسی قوانین کسبوکار شرکت برای بازآفرینی جایگاه مناسب سازمانتان در آینده است.
با تشکر از آقای علی محمدی که به موضوعات روز بازار دیجیتال پرداخته اند .
موفقیتتان روز افزون باد